بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

عید هم تمام شد!

 

هیجان در راه بودن یک سال نو...

قرآن و یا مقلب القلوب...٬

هفت سین٬

ماهی قرمز و تنگش٬

آینه و شمعدان٬

تپش قلبم

و دلهره ای مختص به آغاز

و یک حس آشنا

و یک درس نو

                باکی نیست٬ از نو شروع کن!

... و تجدید دیدارها

               اول٬ مادربزرگ و پدربزرگ

و چند صباحی در کاشان

               شهری با انسانهایی پاک

               اما٬ روحی که رخت از آن بر بسته!

و گهگاه سردرگمی بین شادی روز نو و اندوه تحمیلی مذهب (و شاید جامعه)

و گهگاه جدال و شاید لجبازیهای کودکانه

و چند صفحه ای کتاب

و ساعاتی با دوستان

...... 

و سیزدهم٬

کوه٬

طبیعت

و سینه ای پر٬ از هوای پاک

و سرمای بهاری

و آتشی در کنار آب!

و بالانشینی دود

و جنگ بین سرما و گرما

و گاهگاهی خودنمایی آفتاب

و تجدید پیمان یک عشق!

و ساعتی غنودن

...و موعد بازگشت...

و سبزه ای که فراموش شد به دامان طبیعت سپرده شود

و ماهی ای که شاید هرگز هفت سینی در اطرافش نبیند

....

همین!

همه عید٬ همین بود!

نظرات 5 + ارسال نظر
آدینه بوک دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:39 ب.ظ http://www.adinehbook.com

سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.

محسن دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:00 ب.ظ http://lcj.blogsky.com

سلام دوست عزیز خیلی جالب بود به وبلاگ من سر بزن خوشحال میشم

محسن سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:03 ب.ظ http://lcj.blosky.com

سلام دوست عزیز مرسی به وبلاگ من امدی خوشحال میشم با هم تبادل لینک کنیم منظرت هستم

مرامتو عشقه پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.seyfivarahmati.blogfa.com

سلام شیمی خانوم . وبلاگ قشنگی داری . اگه اجازه بدی از بعضی مطالب و عکس هات استفاده کنم . به کلبه درویشی ما هم سری بزن .

مریم شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:44 ب.ظ http://baan3117.blogfa.com


~~از دیاری به دیار دیگر

نتوانم ، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و دیاری دیگر

کاش ما آن دو پرستو بودیم ...~~

.....

روزی مرگ من خواهد رسید
روزی که دیر نیست !
با خود می اندیشم
روزی که نباشم ،
غمگین است !؟؟؟؟
جنون رهایی از من چه سان آسان است !؟
خنده ام میگرد !
روزی باید بروم !
شروع قصه همین بود !
رفتن و رفتن !
و به پایان نیندیشیدن !

.....

کلاس مجازی
C++
//Fig.6.8
//demonstrate private class member
//to access private class members.

شماره 211 تابع مخرب را بنویسید !

- نمی فهمم !

نمی خواهم که بفهمم !

نباید که بفهمم !

آری... باید آرزوی شنیده شدن را محو کنم××...××

.............


تمام صورتم خیس بود !

می فهمی !
نه دریغا ! هـــــرگز!

............


××× باز کن پنچره را

و به مهتاب بگو

صفحه ذهن کبوتر آبی است×××

..............

چشمان سیاهت
رسوایم می کند !
قهوه تلخ نگاهم
طراوت از بهار می جوید !




....

×××و گوش کن
که در شب
دیگر سکوت نیست !×××
....

پیش از رفتنم
ای مهربان
...
..
.
.
.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد