بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

عظمت؟ نگاه؟



شنیدم که می گفت:

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد

نه در آنچه به آن می نگری!

گفتم:

عظمت؟! نگاه؟!

مدتها بود که هیچ عظمتی در هیچ نگاهی ندیده بودم...!


خود٬ اولین ستاره دیگر باش!



با قامت بلند نگاهت


بر آخرین ستاره نظر کن؛


در صبح لایزال که می میرد...


و...


آنگاه خود٬ اولین ستاره دیگر باش!



اولین یادداشت


مدتهاست که نوشتن را فراموش کرده ام...

مدتهاست قلم را با انگیزه به رشته تحریر درآوردن احساسات به اهتزاز در نیاورده ام...

مدتهاست در طبیعت عاشقانه کنکاش نکرده ام...

مدتهاست... اما...هنوز...

 قلبی برای فشرده شدن؛

چشمانی برای کنجکاوانه نگریستن و عاشقانه گریستن؛

و دستانی برای نوشتن وجود دارد!

همچنان زندگی در جریان است...

اگر شناگر خوبی باشم حتما خواهم توانست امواجش را در هم بکوبم و پیش روم...