بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

تنهایی...

گفتم: بیا بدویم!

 

گفت: تا کجا؟

 

گفتم: تا آخر دنیا!

تا آنجا که فقط من باشم و تو!

تنهای تنها!

 

گفت: تنهایی را در انبوه جمعیت تجربه کن!

تجربه کن و تا آخر دنیا٬ تنها٬ پرواز کن!

گفت: تنها باش و بی نیاز!

 

گفتم: سخته!

عشق و اندیشه

 

در طول جغرافی عشق


در عرض اندیشه


نقطه‌ای در وجود تو هست


مرکز و پایتخت هر کس آنجاست...

 

آخرین نامه

 

کاش امروز...

کاش

تاک آرزویم

 امروز

- فقط امروز-

- به یکباره-

به بار می نشست!

 

کاش

کوله بار کاشهایم

امروز

- فقط امروز-

- به یکباره-

به مقصد می رسید!

 

"بی حضور من!"

 

و دوستان همه می آمدند به نظاره

و پای می کوبیدند، گرداگردم

در جشنی که از آن ِ من نبود!

 

و خدا لبخندی می زد از سر تحسین!

 

کاش

امروز

- فقط امروز-

- به یکباره-

کودکی ام

قامت راست می کرد٬

قد می کشید و مادرم می شد!

 

کاش

امروز

- فقط امروز-

 

 

 

در میان این همه امروز

 

آیا یک امروز

 

- فقط یک امروز-

 

تقاضای ابلهانه ایست؟!

 

خدای لامکان

ملاصدرا می گوید:

 

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان

اما به قدر فهم تو کوچک می شود

و به قدر نیاز تو فرود می آید

و به قدر آرزوی تو گسترده می شود

و به قدر ایمان تو کارگشا می شود!

یتیمان را پدر می شود و مادر

محتاجان برادری را برادر می شود

عقیمان را طفل می شود

ناامیدان را امید می شود

گمگشتگان را ره می شود

در تاریکی ماندگان را نور می شود

رزمندگان را شمشیر می شود

پیران را عصا می شود

محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را!!

به شرط اعتقاد

به شرط پاکی دل

به شرط طهارت روح

به شرط پرهیز ازمعامله با ابلیس

بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبانتان را ازهر گفتار ناپاک

و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها

چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند

در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند

و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند!

 

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟!!