زندگی را با تو می خواهم!
خنده های دلنشین را بر لبان گرم تو٬ من دوست می دارم!
زندگی را با تو می خواهم!
زندگی بی تو سراسر درد و اندوه است.
زندگی را با تو می خواهم!
جز تو هرگز با کسی از عشق٬ از امید٬ از فردا٬ نخواهم گفت...
زندگی را با تو می خواهم!
با تو می خندم!
با تو می گریم!
آه...
روزی نیز در آغوش گرم تو
با تو می میرم!
با تو می میرم!
(؟)
***
کاش می آمدی یک روز
تا ویرانیم را
در غروب سرد لحظه ها٬ نظاره گر باشی!
بی تو اینجا هر طرف
درد و پریشانی ست!
آسمان چشمها هر روز بارانی ست!
کاش می آمدی تا من
با بهار سبز چشمانت برویم باز
که بهار از چشمهای تو می شود آغاز !!
***
سلام مطالبتو خوندم خوشم اومد دوست دارم با هم در تماس باشیم . به من سر بزن.خوشحال می شم.
موفق باشی
همگان در پی وصلند
ولیکن دریا
فکر گلبوسه ای از جانب مهتاب
به هنگام وداع
بر لب سرخ و طلایی رنگش!
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت ،
خدا دنیای بی زنجیر آفرید .
آدم بود که زنجیر را ساخت ، شیطان کمکش کرد .
دل ، زنجیر شد ، زن ، زنجیر شد .
دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه زنجیری !
خدا دنیا را بی زنجیر می خواست .
نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است .
امتحان آدم همین جا بود .دستهای شیطان از زنجیر پر بود .
خدا گفت : زنجیرهایتان را پاره کنید . شاید نام زنجیر شما عشق است .
یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد . نامش را مجنون گذاشتند.
مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری . این نام را شیطان بر او گذاشت .
شیطان آدم را در زنجیر می خواست .
لیلی ، مجنون را بی زنجیر می خواست .
لیلی می دانست خدا چه می خواهد .
لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند .
لیلی زنجیر نبود . لیلی نمی خواست زنجیر باشد .
لیلی ماند .
زیرا لیلی نام دیگر آزادی است
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت ،
خدا دنیای بی زنجیر آفرید .
آدم بود که زنجیر را ساخت ، شیطان کمکش کرد .
دل ، زنجیر شد ، زن ، زنجیر شد .
دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه زنجیری !
خدا دنیا را بی زنجیر می خواست .
نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است .
امتحان آدم همین جا بود .دستهای شیطان از زنجیر پر بود .
خدا گفت : زنجیرهایتان را پاره کنید . شاید نام زنجیر شما عشق است .
یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد . نامش را مجنون گذاشتند.
مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری . این نام را شیطان بر او گذاشت .
شیطان آدم را در زنجیر می خواست .
لیلی ، مجنون را بی زنجیر می خواست .
لیلی می دانست خدا چه می خواهد .
لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند .
لیلی زنجیر نبود . لیلی نمی خواست زنجیر باشد .
لیلی ماند .
زیرا لیلی نام دیگر آزادی است
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت ،
خدا دنیای بی زنجیر آفرید .
آدم بود که زنجیر را ساخت ، شیطان کمکش کرد .
دل ، زنجیر شد ، زن ، زنجیر شد .
دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه زنجیری !
خدا دنیا را بی زنجیر می خواست .
نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است .
امتحان آدم همین جا بود .دستهای شیطان از زنجیر پر بود .
خدا گفت : زنجیرهایتان را پاره کنید . شاید نام زنجیر شما عشق است .
یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد . نامش را مجنون گذاشتند.
مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری . این نام را شیطان بر او گذاشت .
شیطان آدم را در زنجیر می خواست .
لیلی ، مجنون را بی زنجیر می خواست .
لیلی می دانست خدا چه می خواهد .
لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند .
لیلی زنجیر نبود . لیلی نمی خواست زنجیر باشد .
لیلی ماند .
زیرا لیلی نام دیگر آزادی است
عرفان نظر آهاری
وای نمی دونم چرا چند تا شد
.)
***
زیبا نوشته ها را باید چند بار خواند!
پس بسا بهتر که چند بار نوشته شوند!!!
:)
***
سلام خسته نیاشید
مطالب خوبی دارید و موفق باشید.
سلام
امشب همدگر را دیدیم.........
شیما خیلی قشنگه !!! فقط رنگ فونتی که استفاده کردی برا ما که دارای چشمانی کم سو هستیم .خوندن متن های زیبنیت خیلی سخته......... خسته هم نباشید ... از بابت همه چیز..........
مطالبت خیلی خوب بود. رنگ فونتت را اصلاح کن
راستی چون ما کوچولو هستیم. برا ما عکس هم بزار
بازی تقدیر
....
باور مقصود به سر داشتیم ..
....