بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

شام غریبان...

 

ای افق! یادت هست؟!...

به سفر می رفت او

سفر رویش یک لاله سرخ

سفر جاری خون

سفر صبح به مرداب سیاه شبها

سفر آینه ها

سفر جبهه نور

از نگاهش، سخنش، گرمی ایمان می ریخت

و سرود همه آینه ها را می خواند

سخنش ذهن مرا

تا به خورشید حقیقت می برد

آسمان غرق تماشا شده بود

و ستاره می سوخت

ای افق! یادت هست؟!...

 

                                                     (جلال قیامی میرحسینی)

نظرات 11 + ارسال نظر
زهرا جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:13 ق.ظ

پیراهنی از ستاره بر تن دارد!
تا اوج خدا هوای رفتن دارد!
سجاده او بسان یک باغ گل است
نزدیک سحر وقت شکفتن دارد!

سهیل یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 ق.ظ

آرامشی که وبلاگ تو تو لحظه به لحظه زندگیم ایجاد می کنه وصف ناشدنیه!
سپاس..

محمود یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:55 ب.ظ

تساوی
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
ولی آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی
پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم
مات بر جا ماند
و او پرسید
گر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز
یک با یک برابر بود
سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پاک و سدتی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد اسنان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید
یک با یک برابر نیست

؛ خسرو گلسرخی؛

مریم چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 ق.ظ

شمع ها ی روشن
دل ها ی خاموش


غربت
سکوت
شب

شمع ها ی خاموش

دل ها ی روشن


بهانه
سیاه پوشان
زنجیر


من خاموش
افق خاموش
مرگ خاموش

پینه دوز چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:34 ق.ظ http://pineh-doz.blogsky.com

سلام٬عزاداریها قبول
بعد ازوفات ما تربت ما درزمین مجو...


سلامت وپایدار باشی

نبی چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:34 ب.ظ http://onlygodonly.blogsky.com

بنام خدا
سلام افریده عاشورای خدا
مگر می تواند افق
سفررویش یک لاله
سفر جاری خون
سفر جبهه نور
وسفرهای دگر
را فراموش کند .

چاپاریست پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:09 ق.ظ http://zone.chaparist.com

سرویس سرگرمی چاپاریست

مرضیه پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:28 ب.ظ http://yadebaradar.persianblog.com/

بسیار عالیه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:10 ق.ظ

شام غریبان گذشت...
منتظرم...
برگرد!

محمدعلی دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:00 ب.ظ

چه وبلاگ جالب و سوزناکی ، لطفا بیشتر بنویسید.

یه بنده خدا سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:31 ق.ظ

سلام
خیلی دلنشین بود
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد