بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

سرشارم!

به یاد کودکی ام که آسمان یکبار به جای برف، ستاره بارید و دیگر نبارید!

دوستانم هزاران هزار ستاره در دست داشتند...

ستاره هایی که وسعت عمرشان به قدر کودکی ام بود!

نمی دانم...

شاید رویا...

امروز آسمان به اندازه حجم درد زمین بارید!

و گاه دانه هایی از برف، چندی جاذبه را از یاد می بردند.

اما باز تسلیم جبری از نوع قانونهای زمینی که برایش سیاه و سفید، سنگین و سبک تفاوتی نمی کند!

 

امروز...

 سرشار بودم...

              از لبخند خدا...

                   به اندازه پهنای کبود آسمان...

نظرات 15 + ارسال نظر
آرش پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ق.ظ http://hst.blogsky.com

خوش به حالت
امروز سرشار بودی
صبح فکر کردم اینجوریه واسم
الان کاملا حرفمو پس گرفتم
تاتا

پاییز برگ ریزان پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:23 ق.ظ http://azi.blogsky.com

به روزم...

مجید پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ http://majidiat.blogfa.com/

این روزها خیلی زمین خنک میشه
لازمه

نگارنده جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:36 ق.ظ http://khodnegasht.blogfa.com

چقدر زیبا بود توصیفتون از اون برفای سر به هوا که نمیخوان بشینن رو زمین!

موفق باشین

کامبیز جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:15 ق.ظ http://kambiz-64.blogsky.com

سلام
چه وصف زیبایی بود. واقعا قشنگ بود.
وبلاگتون هم خیلی زیباست.
خوش به حالتون آب و هوای اونجا برفیه. من امروز با پیرهن آستین کوتاه بیرون رفتم.
خوشحال میشم اگه به وبلاگ من هم یه سری بزنید
خوش و پیروز باشی

نیوشا جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:31 ق.ظ http://aniusha.persianblog.ir

سلام گلم... پس حسابی از دیدن این بارش زیبا حال کردی واسه خودت ها؟؟؟ خوبه آدم برهی درست کردی؟؟؟؟ من همیشه دلم برف بازی می خواهد....امید که هر روز سرشار باشی ز حس خوب زیستن.

لاشریکستان جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ب.ظ http://lasharikestan.persianblog.ir

کاش برف که پایین می آید...ما بالا می رفتیم!

مریم جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:09 ب.ظ http://baan3117.blogfa.com

برف نو! برف نو! سلام، سلام
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام

پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی‌ست این ایام

راه شومی‌ست می زند مطرب
تلخواری‌ست می چکد در جام

اشکواری‌ست می کشد لبخند
ننگواری‌ست می تراشد نام

مرغ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام

ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که برنیاید گام

کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته‌ایم از کام

خامسوزیم الغرض بدرود
تو فرود آی برف تازه سلام!

هانی دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ب.ظ http://entezar1163.blogfa.com

سلام با یه شعر عاشورایی بروزم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:32 ق.ظ

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:47 ق.ظ

خوب یادم نیست
تا کجاها رفته بودم ، خوب یادم نیست
این ، که فریادی شنیدم ، یا هوس کردم
که کنم رو باز پس ، رو باز پس کردم
پیش چشمم خفته اینک راه پیموده
پهندشت برف پوشی راه من بود
گامهای من بر آن نقش من افزوده
چند گامی بازگشتم ، برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها تازه بود اما
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها دیده می شد ، لیک
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها باز هم گویی
دیده می شد ‌لیک
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
برف می بارید ، می بارید ، می بارید
جای پاهای مرا هم برف پوشانده ست

(مهدی اخوان ثالث)

مجید سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ب.ظ http://majidiat.blogfa.com/

سلام
احوال شما؟
برنامه هیات اینترنتی محبان الحسین علیه السلام را در وبلاگم قرار دادم
اگر تمایل دارین برنامه هیات در وبلاگتان قرار دهید تا همه دوستان مشترکمان در این هیات شرکت کنند
یا علی
التماس دعا

ف ـ ا پنج‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ب.ظ http://f_arbabifar.persianblog.ir

سلام شیما جون
فکر کنم فردا و پس فردا هم سرشار بشی :)

طاهره پنج‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ب.ظ

راستی عکس زمینه وبلاگتو خیلی دوست دارم ، اون که داره حافظ میخونه خواهرمه و این که این پایین نشسته منم! من حسم اینه:)
آهنگتم محبوبه منه

دل شدگان جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:03 ب.ظ http://dellshodegan.blogsky.com

سلام علیکم
ایم سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین تسلیت باد
یا علی و التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد