زمستان که به نیمه می رسد
هر بار
خورشد تابان تر
زمین سپید تر
آسمان شفاف تر، پر ستاره تر!
و شکوه نگاه سبز هر روز تو، که آیتی است از نگاه دوست!
و یاد تو در خاطر، که مدتهاست هست!
و این بار سه شمع، به تقدس آب و آینه و شمعدان، نذر روشنی نگاهت...
چه شبی بود و چه فرخنده شبی
آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
کودک قلب من این قصه شاد
از زبان تو شنید:
زندگی رویا نیست
زندگی زیبایی ست
می توان،
بر درختی تهی از بار٬ زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت.
می توان،
از میان٬ فاصله ها را برداشت.
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست.
قصه شیرینی است
قصه نغز تو از غصه تهی است.
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم...
بیانت دلنشینه ...
سبز بمونی همیشه ...
سلام غریبه ، معنی نداره ، صاحب خونه همون صاحب خونه ست ، خونه همون خونه ، کوچه همون کوچه ، شهر همون شهر ... فقط رنگ خونه رو عوض کردم .
منم خوب خیلی وقته که برات نظر ندادم .
می دونم که بهم سر می زنی و خیلی وقتا ساکت فقط به خونه ام نگاه می کنی و می ری .همین که می بینم که اومدی بهم سر زدی برام کافیه ، نظر دادن از اسمش هم معلومه ، نظر دادنه .
وقتی نظری نداری حرفی نمی زنی .
شیما جونم دیگه از این حرفا نزن .
قصه شیرینی است
سلام باعضو شدن تو خبرنامه به ما کمک کنید که بتونیم خبر بروز شدن وبلاگمون و راحت تر به اطلاع شما برسونیم
لطفا دل ما رو نشکونید
سلام با مطلب (دبیرستان یا خرابستان) بروزم.
مطلبی جالبی در مورد مدرسه نمونه یه شهر(مدسه خودمون) و قمپز در کردن مسئولین شهر در مورد تجهیز مدرسه منتظر شما هستم.
راستی حتما نظراتون و بدید.
هانی
دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
سلام ..
دلم این روزا خیلی گرفته ..
محشر بود
به پاپیروس سر بزنین